دوستت ندارم،
ولی همیشه در فکر و خیال تو هستم.دوستت ندارم، ولی به خاطر تو بیشتر اوقات اشک می ریزم.دوستت ندارم، در حالی که تمام ذرات وجودم تو را می خواهند و از پس تو می آیند.
به زبان حال می گویم:
دوستت ندارم، در حالی که تمام ذرات وجودم به حرفهای من می خندند.
اعتراف می کنم:
دوستت ندارم، ولی لذت می برم از خشمت، از غرورت، از نگاهت، از قدرت و گریزت.
اکنون اعتراف می کنم که: دوستت دارم چون... تو دوستم نداری