*عشق فرا تر از باورها *( دوستت دارم )*

کپی برداری از ابزار و نوشته وب با ذکر نام نویسنده و منبع استخراج مانعی ندارد

*عشق فرا تر از باورها *( دوستت دارم )*

کپی برداری از ابزار و نوشته وب با ذکر نام نویسنده و منبع استخراج مانعی ندارد

بالندگی عشق تنها دایورت دل من

آنچه موجب پژمردگی و مردن عشق می گردد

آنچه موجب بالندگی و شکوفایی عشق می گردد

نگه داشتن و بیرون نریختن احساسات

ابراز و بیان افکار و احساسات

انتقاد و اکوهش

تعریف ، تحسین و تمجید

لاس زدن ، چشم چشرانی با دیگران

پای بندی و وفاداری به همسر / نامزد

بدیهی پنداشتن همسر / نامزدتان

تشکر و قدر دانی

تنهایی طلبی – تک روی

مهرطلبی ، با هم یک تیم بودن

جمع شدن انزجار و عصبانیت

حل و فصل مسائل و مشکلات

پس کشیدن ، دوری گرفتن

نزدیکی ، صمیمیت

زیاد کارکردن

با هم بودن

سرزنش کردن و دیگران را مسئول دانستن

پذیرفتن مسئولیت اعمال و رفتار خود

یه موج غم

یه موج غم نشسته باز تو دریای چشای من بارونیه هوای عشق یه بغضه تو صدای من بذار بمیرم ای خدا طاقت من تموم شده اونی که من می خواستمش نصیب دیگرون شده نذار بیفته باز چشام تو اون چشای سیاهش که دلفریبه واسه من هر لحظه برق نگاهش ای خدا کاری کن که من اونو با یارش نبینم طاقت ندارم می دونی بهش حسادت می کنم سخته برام تحملش اون از کنارم بگذره منو نگاهم نکنه حتی به یادش نیاره اندوه این شکست تلخ هرگز نمی ره از یادم مثل پرنده تو قفس سودی نداره فریادم می خوام برای

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قصد رفتن داری انگار عزیزم خدا به همرات لحظه ی آخر عشقه عشق من فدای چشمات قبل رفتن آخرین بار بوسه می زنم به دستات نمی ره از یادم هرگز تصویر قشنگ اشکات می ری ومی شکنه قلبم تو با این دل بد تا کردی گفتی منتظر نمونم چون دیگه بر نمی گردی عشق که این چیزا حالیش نیست تورو می خوام هر جا باشی من دلم نازکه زود زود تنگ می شه پیشم نباشی می خواستم به یکی دیگه دل بدم تا فراموش شی نتونستم چون تو قلبم نمی گیره جاتو هیچ کی رفتنت بهونه ای بود واسه گریه کردن من انت

: به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد ... عجب از محبت من که در او اثر ندارد ... غلط است هر کی که گفته دل به دل راه دارد ... دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد ...

 

 

 

هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش

. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

اسمان دیده ی تو

امشب از آسمان دیده ی تو  روی شعرم ستاره می بارد

                                             

در زمستان در شب کاغذ ها     پنجه هایم جرقه می کارد

                                             

شعر دیوانه ی تب آلودم     شرمگین از شیار خواهش ها

                                             

پیکرش را دوباره می سوزد         عطش جاودان آتش ها

                                             

آری آغاز دوست داشتن است         گرچه پایان راه نا پیداست

                                            

من به پایان دگر نیندیشم                که همین دوست داشتن زیباست

                                            

 

                                            

آنچه از شب بجای می ماند     عطر خواب آور گل یاس است

                                            

دانی از زندگی چه می خواهم     من تو باشم  تــو .. پای .. تا سر تو

                                            

زندگی که هزار باره بود           بار دیگر تــو . . . بار دیگر تو 

بس که لبریزم از تو می خواهم                    بروم در میان صحراها

                                             

سر بسایم به سنگ کوهستان         تن بکوبم به موج دریاها 

آری آغاز دوست داشتن است            گرچه پایان راه نا پیداست

                                            

من به پایان دگر نیندیشم        که همین دوست داشتن زیباست

                                            

 

من

زیباترین

در

واسه

هر

میگن

اگر

چه

دوباره

گل

اگه

مداد

ثمره

ما خط و نشون نکش دوباره بودن و نبودنت فرقی نداره برو هر جا که میخوای هر جای دنیا بذار تنها بمونم تنهای تنها نگو باز میرم و پیشت نمیمونم دیگه آب از سر ما گذشته جونم تو که از اولشم با ما نبودی روز و شب هیدل عاشقو سوزوندی چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم. یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم. یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره. یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم. یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم. یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم اگر کسی را دوست داشته باشی نمی توانی توی چشماش زل بزنی نمی تونی دوریش و تحمل کنی نمی تونی بهش بگی که چقدر اونو می خوای نمی تونی بهش بگی که چقدر بهش نیاز داری نمی تونی بهش بگی چقدر به اون نیاز داری واسه همین عاشقا دیوونه میشن روزی دشمن پیدا کردی، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی! اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد قدر دوست داشتم تمام دلتنگی های این روز ها را با کسی تقسیم می کردم و یا کسی بود برای گوش دادن و درد دل کردن، بماند که آنقدر فاصله زیاد شده که هر چه فریاد می زنم گویا صدایم را نه تو می شنوی نه هیچ کس خزون اومد نم نم بارون میزنه تو صورتم بوی خاک و نم کوچه می گه هنوز دیوونتم رعد وبرق فهمیده انگار زندگیم شده غم انگیز دستای کی و گرفتی زیر بارونای پاییز؟ گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..." به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..." به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..." به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم کسی دیوونت بود ، بازیش نده اگه عاشقت بود ، دوستش داشته باش اگه دوست داشت ، بهش علاقه نشون بده اگه بهت علاقه داشت ، فقط بهش لبخند بزن اینطوری همیشه یه پله ازش عقبتری اگه یه روزی خسته بشه و یه پله بیادعقب تازه میشه مثل تو رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند:تو به هیچ دردی نمی خوری...یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد عمر آدمی یک نفس است و آن نفس از برای یک همنفس است گر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس از برای عمری بس است

تصویری که در زندگانیم دیدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود زیباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود این شب مهتابی که می دانم دلتنگ عطر بارانی , اشکهایم را تقدیم قلب دریاییت می کنم اما نه . . . می دانم دوست نداری اشکی از چشمانم جاری شود پس با صدایی که از اعماق وجودم بیرون می آید فریاد می زنم از صمیم قلبی که به راهت باختم دوستت دارم.
پر بغضم ،پر بارون، پر از توشه ی دردم، توی دفتر چه ی شعرم، دنبال چشات میگردم، من مسافرم تو جاده ، باید از تن تو رد شم ، اون قدر گمت کنم تا، جای پا هاتو بلد شم ، هنوزم در انتظارم ، هنوزم یه بی قرارم ، مثل ابری که اسیره ، از غم چشات میبارم، تو غزل غزل ترانه ، توی فصل نا امیدی ، تو شب سرد شکستن ، تو به داد من رسیدی از ان ابتدای آشنایی....شدم جادوی موج چشمهایت تو رفتی و گذشتی مثل باران.....ومن دستی تکان دادم برایت تو یادت نیست آنجا اولش بود......همان جایی که با هم دست دادیم همان لحظه سپردم هستیم را.......به شهر بی قرار دست هایت تو رفتی باز هم مثل همیشه........من و یاد تو با هم گریه کردیم تو ناچاری برای رفتن و من........همیشه تشنه ی شهد صدایت شب و مهتاب واشک و یاس و گلدان........همه با هم سلامت میرسانند هوای آسمان دیده ابری ست.......

                                            

                                            

از سیاهی چرا هراسیدن          شب پر از قطره های الماس است

وقتی چشمام اشک داره

وقتی چشمام پر اشکه وقتی قلبم بی قراره
وقتی پابه پای ابرا چشم من بارون می باره
وقتی مثل یه پرنده میرم و گوشه می گیرم
وقتی با نبودن تو توی هر لحظه می میرم
با یه حس عاشقونه انتظار تو رو دارم
من یه ماهی تو یه دریا تو که نیستی بی قرارم بی قرارم

وقتی خواب تو می بینم خواب عاشقونه ی تو
وقتی که قطره ی اشکو می بینم رو گونه ی تو
وقتی قلب عاشقم رو پیش پای تو می ذارم
وقتی که بلور اشکو واسه تو هدیه می یارم
با یه حس عاشقونه انتظار تو رو دارم
من یه ماهی تو یه دریا تو که نیستی بی قرارم

تو که نیستی تو که نیستی قلب عاشق بی قراره
آرزوی تو رو داشتن باز تو رو یادم می یاره
تو بدون که بی تو هرگز شب من سحر نمی شه
جز تو چشمام واسه هیچکس نمی باره تر نمی شه
هنوزم حس نیازت از تو قلب من نرفته
کاش بدونی کاش بدونی زندگی بی تو چه سخته

تنهاکسی که قلبت وپس نمی داد
برای دوست داشتن تو فرصت رو از دست نمی داد
اینو بدون اون غریبه من بودم
توقعم زیاد بود برای تو کم بودم
به رسم بی وفایی دل به نگام نبستی
به خاطر غرورت زدی من و شکستی
دلم داره می سوزه از این همه دورویی
قند تو دلت اب می شه چقدر بی چشم و رویی
این و بدون برای من دنیا به اخر رسیده
دل غریب و بی کسم از عشق تو خیر ندیده
خدا کنه که نفرینم دامنت و بگیره
با هم برابر می شیم وقتی دلت بمیره
برو هواتو ندارم برام یه خط قرمزی
حتی دیگه نمی خوامت برای من بی ارزشی

تومثل یک معجزه ی حقیقی تو لحظه های بیم و نا امیدی که در غروب آخرین دقایق
از آسمون به داد من رسیدی
من آخرین امید این نگاهو به لحظه ی اومدن تو بستم بیا که در نهایت صداقت به انتظار دیدنت نشستم

بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست اجل
یه نیمه جونم تو بیاتو بیا که از تو جون بگیرم
یه بی نشونی که می خوام از تو نشونه بگیرم
حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد

اجازه تو دست تو اجازه من دست تو
خنده من خنده تو شکست من شکست تو

آره عزیز اجازه هست قصه ام را با انتظار با تو ادامه بدم ؟

منتظرم به قاصدک از تو خبر بیاره
به قاصدک که با خودش عطر تنه تو داره
بیاد و همراه خودش تو این شبای بی کسی
خورشید چشمای تو رو تو اینه ها بیاره
بودن تو مثل نفس نبودنت مثل مرگ

پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونیش کنم
اجازه می دی تا ابد سر بزارم رو شونه هات
روزی هزارو صد دفعه بگم که می میرم برات
اجازه می دی که بگم حرف عاشقانه هام تویی دلیل زنده بودنم درد ترانه هام تویی
اجازه  دارم به همه بگم که تو مال منی
 
ستارها اینو میگه که تو اقبال منی  اجازه هست جار بزنم بگم چه قدر دوست دارم
بگم می خواهم بخاطرت سر به بیابون بذارم