*عشق فرا تر از باورها *( دوستت دارم )*

کپی برداری از ابزار و نوشته وب با ذکر نام نویسنده و منبع استخراج مانعی ندارد

*عشق فرا تر از باورها *( دوستت دارم )*

کپی برداری از ابزار و نوشته وب با ذکر نام نویسنده و منبع استخراج مانعی ندارد

اسمان دیده ی تو

امشب از آسمان دیده ی تو  روی شعرم ستاره می بارد

                                             

در زمستان در شب کاغذ ها     پنجه هایم جرقه می کارد

                                             

شعر دیوانه ی تب آلودم     شرمگین از شیار خواهش ها

                                             

پیکرش را دوباره می سوزد         عطش جاودان آتش ها

                                             

آری آغاز دوست داشتن است         گرچه پایان راه نا پیداست

                                            

من به پایان دگر نیندیشم                که همین دوست داشتن زیباست

                                            

 

                                            

آنچه از شب بجای می ماند     عطر خواب آور گل یاس است

                                            

دانی از زندگی چه می خواهم     من تو باشم  تــو .. پای .. تا سر تو

                                            

زندگی که هزار باره بود           بار دیگر تــو . . . بار دیگر تو 

بس که لبریزم از تو می خواهم                    بروم در میان صحراها

                                             

سر بسایم به سنگ کوهستان         تن بکوبم به موج دریاها 

آری آغاز دوست داشتن است            گرچه پایان راه نا پیداست

                                            

من به پایان دگر نیندیشم        که همین دوست داشتن زیباست

                                            

 

من

زیباترین

در

واسه

هر

میگن

اگر

چه

دوباره

گل

اگه

مداد

ثمره

ما خط و نشون نکش دوباره بودن و نبودنت فرقی نداره برو هر جا که میخوای هر جای دنیا بذار تنها بمونم تنهای تنها نگو باز میرم و پیشت نمیمونم دیگه آب از سر ما گذشته جونم تو که از اولشم با ما نبودی روز و شب هیدل عاشقو سوزوندی چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم. یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم. یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره. یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم. یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم. یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم. یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم اگر کسی را دوست داشته باشی نمی توانی توی چشماش زل بزنی نمی تونی دوریش و تحمل کنی نمی تونی بهش بگی که چقدر اونو می خوای نمی تونی بهش بگی که چقدر بهش نیاز داری نمی تونی بهش بگی چقدر به اون نیاز داری واسه همین عاشقا دیوونه میشن روزی دشمن پیدا کردی، بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی! اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد قدر دوست داشتم تمام دلتنگی های این روز ها را با کسی تقسیم می کردم و یا کسی بود برای گوش دادن و درد دل کردن، بماند که آنقدر فاصله زیاد شده که هر چه فریاد می زنم گویا صدایم را نه تو می شنوی نه هیچ کس خزون اومد نم نم بارون میزنه تو صورتم بوی خاک و نم کوچه می گه هنوز دیوونتم رعد وبرق فهمیده انگار زندگیم شده غم انگیز دستای کی و گرفتی زیر بارونای پاییز؟ گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..." به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..." به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..." به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم کسی دیوونت بود ، بازیش نده اگه عاشقت بود ، دوستش داشته باش اگه دوست داشت ، بهش علاقه نشون بده اگه بهت علاقه داشت ، فقط بهش لبخند بزن اینطوری همیشه یه پله ازش عقبتری اگه یه روزی خسته بشه و یه پله بیادعقب تازه میشه مثل تو رنگی ها مشغول بودند...به جز مداد سفید...هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند:تو به هیچ دردی نمی خوری...یک شب که مداد رنگی ها...توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد عمر آدمی یک نفس است و آن نفس از برای یک همنفس است گر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس از برای عمری بس است

تصویری که در زندگانیم دیدم نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود زیباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود این شب مهتابی که می دانم دلتنگ عطر بارانی , اشکهایم را تقدیم قلب دریاییت می کنم اما نه . . . می دانم دوست نداری اشکی از چشمانم جاری شود پس با صدایی که از اعماق وجودم بیرون می آید فریاد می زنم از صمیم قلبی که به راهت باختم دوستت دارم.
پر بغضم ،پر بارون، پر از توشه ی دردم، توی دفتر چه ی شعرم، دنبال چشات میگردم، من مسافرم تو جاده ، باید از تن تو رد شم ، اون قدر گمت کنم تا، جای پا هاتو بلد شم ، هنوزم در انتظارم ، هنوزم یه بی قرارم ، مثل ابری که اسیره ، از غم چشات میبارم، تو غزل غزل ترانه ، توی فصل نا امیدی ، تو شب سرد شکستن ، تو به داد من رسیدی از ان ابتدای آشنایی....شدم جادوی موج چشمهایت تو رفتی و گذشتی مثل باران.....ومن دستی تکان دادم برایت تو یادت نیست آنجا اولش بود......همان جایی که با هم دست دادیم همان لحظه سپردم هستیم را.......به شهر بی قرار دست هایت تو رفتی باز هم مثل همیشه........من و یاد تو با هم گریه کردیم تو ناچاری برای رفتن و من........همیشه تشنه ی شهد صدایت شب و مهتاب واشک و یاس و گلدان........همه با هم سلامت میرسانند هوای آسمان دیده ابری ست.......

                                            

                                            

از سیاهی چرا هراسیدن          شب پر از قطره های الماس است

وقتی چشمام اشک داره

وقتی چشمام پر اشکه وقتی قلبم بی قراره
وقتی پابه پای ابرا چشم من بارون می باره
وقتی مثل یه پرنده میرم و گوشه می گیرم
وقتی با نبودن تو توی هر لحظه می میرم
با یه حس عاشقونه انتظار تو رو دارم
من یه ماهی تو یه دریا تو که نیستی بی قرارم بی قرارم

وقتی خواب تو می بینم خواب عاشقونه ی تو
وقتی که قطره ی اشکو می بینم رو گونه ی تو
وقتی قلب عاشقم رو پیش پای تو می ذارم
وقتی که بلور اشکو واسه تو هدیه می یارم
با یه حس عاشقونه انتظار تو رو دارم
من یه ماهی تو یه دریا تو که نیستی بی قرارم

تو که نیستی تو که نیستی قلب عاشق بی قراره
آرزوی تو رو داشتن باز تو رو یادم می یاره
تو بدون که بی تو هرگز شب من سحر نمی شه
جز تو چشمام واسه هیچکس نمی باره تر نمی شه
هنوزم حس نیازت از تو قلب من نرفته
کاش بدونی کاش بدونی زندگی بی تو چه سخته

تنهاکسی که قلبت وپس نمی داد
برای دوست داشتن تو فرصت رو از دست نمی داد
اینو بدون اون غریبه من بودم
توقعم زیاد بود برای تو کم بودم
به رسم بی وفایی دل به نگام نبستی
به خاطر غرورت زدی من و شکستی
دلم داره می سوزه از این همه دورویی
قند تو دلت اب می شه چقدر بی چشم و رویی
این و بدون برای من دنیا به اخر رسیده
دل غریب و بی کسم از عشق تو خیر ندیده
خدا کنه که نفرینم دامنت و بگیره
با هم برابر می شیم وقتی دلت بمیره
برو هواتو ندارم برام یه خط قرمزی
حتی دیگه نمی خوامت برای من بی ارزشی

تومثل یک معجزه ی حقیقی تو لحظه های بیم و نا امیدی که در غروب آخرین دقایق
از آسمون به داد من رسیدی
من آخرین امید این نگاهو به لحظه ی اومدن تو بستم بیا که در نهایت صداقت به انتظار دیدنت نشستم

بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست اجل
یه نیمه جونم تو بیاتو بیا که از تو جون بگیرم
یه بی نشونی که می خوام از تو نشونه بگیرم
حالا که تمومه لحظه هامو انتظار تو پر کرده برگرد
وای ازاین لحظه هایی که توی انتظارت دلم بی تو سرکرد

اجازه تو دست تو اجازه من دست تو
خنده من خنده تو شکست من شکست تو

آره عزیز اجازه هست قصه ام را با انتظار با تو ادامه بدم ؟

منتظرم به قاصدک از تو خبر بیاره
به قاصدک که با خودش عطر تنه تو داره
بیاد و همراه خودش تو این شبای بی کسی
خورشید چشمای تو رو تو اینه ها بیاره
بودن تو مثل نفس نبودنت مثل مرگ

پیش نگاه عاشقت چشمامو قربونیش کنم
اجازه می دی تا ابد سر بزارم رو شونه هات
روزی هزارو صد دفعه بگم که می میرم برات
اجازه می دی که بگم حرف عاشقانه هام تویی دلیل زنده بودنم درد ترانه هام تویی
اجازه  دارم به همه بگم که تو مال منی
 
ستارها اینو میگه که تو اقبال منی  اجازه هست جار بزنم بگم چه قدر دوست دارم
بگم می خواهم بخاطرت سر به بیابون بذارم

قبر تاریک

وقتی مردم مرا در قبری تاریک پنهان نسازید

مثل لکه ننگی که از صفحه زمین می زدایید ،

تنم روزی آغوشی گرم بود برای کسی که دوستش داشتم

و چشمانم تصویری از تمامی احساساتم ... تبلور سایه روشن های زندگیم

دستانم ستایشگرین نوازشگران

و قلبم عصاره ای از عشق ؛

عریانم نسازید

من از هم آغوشی با تن سرد خاک می هراسم

اشک هایتان ارزانیتان

و ناله های بیهوده تان ...

خوب می دانم سه بار که خورشید غروب کند

من برای همیشه در خاطره هاتان غروب می کنم

خروارها خاک سرد برای من

بسترتان همیشه گرم ...

می دانم خدا مرا خاک خوبی خواهد کرد

تا روزی اندام شما را در آغوش گیرم

روزی که دیر نخواهد بود

 

چ

دیگر بس است این همه افسون و دلبر ی

 با این حساب را ه به جایی نمی بری

می خو اهم از نگاه تو اینبار بگذرم

 با یک نگاه بی رمق  وسرد سر سری

 گنجشک من برای تو این خانه تنگ بود؟

 یا نقشه بود اشک مرا در بیاوری؟

دیگر چطور دانه بریزم برای تو

وقتی به روی شاخه همسایه می پری؟

 شاید بدون دغدغه پیدا کنید زود

یک آسمان تازه و یک جای بهتری

حالا کجا بمان وغزل را تمام کن

اصلن درست نیست که اینگونه بگذری

 خلقم به تنگ آمد و حرفی زدم ولی ..

فردا به این درخت شکسته بزن سری ...

 

امروز هم غبار گرفته است جاده را

اینبار می برد به کجا این پیاده را

دیگر به قول تو چه کسی راه می برد

این گامهای مضطرب و بی اراده را

حالا که انتظاری از اعجاز شعر نیست

تقدیمتان نمی کنم این شعر ساده را

سرد است روزگار من این شعر سرد را

 آتش بزن که گرم کنی طول جاده را

تسلیم گرم ماندن دست تو می کنم

این کهنه شعر های بلا استفاده را

شاید که تا به حال کمی درک کرده ای

این التماس پشت غزل ایستاده را

بگذار تا حلال نگاه شما کنم

این سالهای یک شبه از دست داده را

 

باهمین دست به دستان تو عادت کردم                     این گناه ست ولی جان تو عادت کردم 

 

       جا برای   تن گنجشک  زیادست اما                          به درختان خیابان تو عادت کردم 

 

       سالها سخت تر از باور من خط خوردند                    تابه نه گفتن آسان تو عادت کردم    

 

        گرچه گلدان من از خشک  شدن می ترسد                به ته خالی  لیوان تو عادت کردم 

 

        دستم اندازه یک لمس بهاری سبز است                    بس که بی پرده به دستان تو عادت کردم

 

        مانده ام آخر این شعر چه باشد انگار                    

برای تو مینویسم

برای تو می نوسم........
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست...

برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست...

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است ...

برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است....

برای تویی که قلبت پـاک است...

برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

برای تفریح بیا اینجا

دنبالم نیا اسیر میشی رو باک کامیونا که دیدم زیاد مینویسن : شکمو !!! یا بخور نوش جان !!! یا الهی کوفتت بشه من میروم............ ......... ......... ..تو هم بیا         زیبا رویان بی وفایند        داداش مرگ من یواش بوق نزن ژیان............ ......... ..میخورمت          دییوونتم روانی در قمار زندگی عاقبت ما باختیم بسکه تکخال محبت بر زمین انداختیم            در بیابانها اگر صد سال سرگردان شوم به از انکه در وطن محتاج نامردان شوم            خوشگلی بانمکی یک رخ زیبا داری بی جهت نیست که در کنج دلم جا داری              کوه رنج مادر سلطان غم پدر           عشق تو مرا چو سوزنی زرین کرد هرکه مرا دید تورا نفرین کرد               تو هم خوشگلی بر چشم بد لعنت             خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد خواهان کسی باش که خواهان تو باشد             سر بشکند دست بشکند پا بشکند دل نشکند             یادگار پدر کوچولو کجا میری ؟ مادران زیبا ترین آهنگه عشقند!             بیادگار نوشتم خطی به دلتنگی به روزگار ندیدم رفیق یکرنگی به تو دیگر نتوان کرد سلام به تو دیگر نتوان بست امید به تو دیگر نتوان اندیشید که تو دیگر گل ناز همه ای.             یا ضامن اهو امان ازاین هیاهو             در این درگه که گه گه کَه کُه و کُه کَه شود ناگه مشو غره به امروزت که از فردا نای اگه....... ای صوفی برو لقمه خود گاز بزن کم پشت سر خلق خدا ساز بزن بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوع عشق آمد و گفت من بی سوادم احتیاط کن التماس نکن. حسنی به مکتب نمیرفت باباش گذاشت کمک شوفری بیمه دعای مادر میروم سوی وطن کسانیکه بد را پسندیده اند ندانم ز خوبی چه بد دیده اند؟ " از پی شبهای بی فردا دویدن " یدالله فوق ایدیهم گذشته تلخ آینده نامعلوم راستی پشت یه مینی بوس نمره ابادان نوشته بود : ولک قطار ندیدی الهی هر کی بخلوه ، چشاش بابا قوری بشه کچل بشه ، قوزی بشه ، خمارو با فوری بشه اینم پشت یه تراکتور نوشته بود : کی به کیه ؟ منم پرایدم بالای در باک یه مینی بوس نوشته بود: بخور به حساب من! عفت از ناموس مردم کن اگر با غیرتی تا کنند عفت از ناموس تو با غیرتان پشت یک کامیون نوشته بود بوق نزنید رانده خواب است ای که از کوچه معشوقه ما می گذری بر هذر باش که ما هم از کوچه معشوقه تو می گذریم دست علی به همرات دلم دادم بری باهاش حال کنی نکه بری جیگرکی بازکنی!! بر دریچه قلبم نوشتم..ورود عشق ممنوع. اما عشق دنده عقب وارد شد! هلاکتم چلو کباب در دست علم دارم زرین قلم دارم نزدیک تو نیستم از دور سلام دارم

عشق دانشجویی

شکسپیر : اگر کسی راا دوست داری رهایش کن سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده

دانشجوی زیست شناسی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... او تکامل خواهدیافت

دانشجوی آمار : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر دوستت داشته باشد ، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است

دانشجوی فیزیک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیءبازاویه صحح هماهنگ نبوده است

دانشجوی حسابداری : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، رسید انبار صادر کن و اگر نه ، برایش اعلامیه بدهکار بفرست

دانشجوی ریاضی : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، طبق قانون 2=1+1 عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن

دانشجوی کامپیوتر : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر برگشت ، از دستور کپی - پیست استفاده کن و اگر نه بهتر است که دیلیت اش کنی

دانشجوی خوشبین : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن... نگران نباش بر می گردد

دانشجوی عجول : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ... اگر در مدت زمانی معین بر نگشت فراموشش کن

دانشجوی شکاک : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، از او بپرس " چرا " ؟

دانشجوی صبور : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برنگشت ، منتظرش بمان تا برگردد

دانشجوی رشته صنایع : اگر کسی را دوست داری ، به حال خود رهایش کن ...اگر برگشت ، باز هم به حال خود رهایش کن ، این کار را مرتب تکرار کن.......

اسان و مشکل

دردفترچه اشخاص جا داشتن اسان است درقلبشان مشکل

تنظیم قوانین اسان است
                                         رعایت ان مشکل است
 خوابیدن در هر شب اسان است
                                               مبارزه با ان مشکل است      
 زمین  خوردن با یک سنگ اسان است
                                               ولی بلند شدن مشکل است
 لذت بردن از زندگی اسان است
                                  ولی ارزش واقعی دادن به ان مشکل است
 قول دادن بعضی چیزها به بعضی افراد اسان است
                                                وفای به عهد مشکل است
 گفتن اینکه ما عاشقیم اسان است
                                     ولی نشان دادن مداوم ان مشکل است
انتقاد از دیگران اسان است
                                             ولی خود سازی مشکل است
 ایراد گیری از دیگران اسان است
                                            ولی عبرت از ان مشکل است 
 
 گریه کردن برای یک عشق دیرینه اسان است
                          ولی تلاش برای از ذست ندادن ان مشکل است
 فکر بد کردن در مورد دیگران اسان است
                              رها ساختن انها از شکو دو دلی مشکل است
 دریافت کردن اسان است
                                     اهدا کردن مشکل است
 خوندن این متن اسان است
                                    عبرت از ان مشکل

از خدا میخوام

 از خدا گل خواستم به من یه بقل گل داد    از خدا یک درخت خواستم  یه جنگل به من داد   از خدا یه برکه خواستم  به من اقیانوس داد    از خدا یه دوست خواستم تو رو به من داد ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤  اگه یروزی دیدیکه تموم درخت کوچه و محلتونو زدن اصلا ناراحت نباش چون هنوز منو داری که بهم تکیه کنی¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤اگه گفتی  ؟0--+--+  این چییه؟؟؟؟؟؟؟/  این منم که از دوری تو مردم   $$$  هیچگاه نذار در کوه عشق  کسی دستت را بگیرد که احساس میکنی در ارتفاعات انرا رها خواهد کرد   عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است عشق گوش کردن نیست بلکه درک کردن است    عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست     بلکه صبر کردنو ادامه دادن است   &&&&& زندگی چییه؟(زندگی عشقه) عشق چیه؟(عشق بوسیدن) بوسیدن چیه؟ ادامه رو بخون بهت بگم*****************************************************  نمیدانم چگونه استو زمین چه سان که در هر چه مینگرم تو را میبینم نمیدانم به چه می اندیشم که روز هست خود را از یاد برده ام  تنها چیزی که میدانم این است که هر چه دورتر میری یادت نزدیکتر می اید   و هر چه کمتر تو را میبینم نقشت بیشتر در دلم مینشیند

عشق یعنی

    عشق یعنی مستیو دیوانگی  عشق یعنی با جهان بیگانگی     عشق یعنی شب نخفتن تا سحر       عشق یعنی سجدهها با چشم تر       عشق یعنی سر به دار اویختن      عشق یعنی اشک حسرت ریختن     عشق یعنی در جهان رسوا شدن     عشق یعنی مست و بی ترس شدن     عشق یعنی دیده بر در دوختن   عشق یعنی در فراقش سوختن       عشق یعنی شعله بر خرمن زدن    عشق یعنی رسم دل بر هم زدن   

چرا زنده ام

   کنار اشیانه تو اشیانه میکنم      فضای اشیانه را مملو ترانه میکنم        کس سوال میکند برای چه         زنده ای من برای زندگی تو را بهانه میکنم